زیرنظر واحد فرهنگی مسجد حضرت ابوالفضل علیه السلام

۱۶ مطلب با موضوع «هیئت شاخص» ثبت شده است

تکلیف اصلی سیدالشهداء(ع)

تکلیف اصلی سیدالشهداء(ع)

تکلیف اصلی سیدالشهداء(ع)
در قضیه حرکت عاشورا، نکات بسیار زیادى هست که اگر دنیاى اسلام و متفکّرین جهان اسلام درباره آنها، از ابعاد مختلف بررسى کنند، راههاى زندگى اسلامى و تکلیف نسلهاى مسلمان در شرایط مختلف، از این حادثه وآنچه‌که از مقدّمات و مؤخّرات، آن را احاطه کرده است، معلوم خواهد شد.
 یکى از این درسها، این نکته مهم است که حسین بن على علیه‌الصّلاة والسّلام، در یک فصل بسیار حسّاس تاریخ اسلام، وظیفه اصلى را از وظایف گوناگون و داراى مراتب مختلف اهمیت، تشخیص داد و این وظیفه را به انجام رساند. او در شناخت چیزى که آن روز دنیاى اسلام به آن احتیاج داشت، دچار توهّم و اشتباه نشد. در حالى که این، یکى از نقاط آسیب‌پذیر در زندگى مسلمین، در دورانهاى مختلف است؛ یعنى این‌که، آحاد ملت و راهنمایان آنها و برجستگان دنیاى اسلام، در برهه‌اى از زمان، وظیفه اصلى را اشتباه کنند. ندانند چه چیز اصلى‌است و باید به آن پرداخت و باید کارهاى دیگر را - اگر لازم شد - فداى آن کرد؛ و چه چیز فرعى و درجه دوم است و هر حرکت و کارى را به قدر خودِ آن باید اهمیّت داد و برایش تلاش کرد.
حسین‌بن‌على علیه‌السّلام، در بیانات خود فهماند که براى دنیاى اسلام در چنین شرایطى، مبارزه با اصل قدرت طاغوتى و اقدام براى نجات انسانها از سلطه شیطانى و اهریمنى این قدرت، واجبترین کارهاست.
بدیهى است که حسین بن على علیه‌السّلام، اگر در مدینه مى‌ماند و احکام الهى را در میان مردم تبلیغ و معارف اهل بیت رابیان مى‌کرد، عدّه‌اى را پرورش مى‌داد. اما وقتى براى انجام کارى به سمت عراق حرکت مى‌کرد، از همه این کارها باز مى‌ماند: نماز مردم را نمى‌توانست به آنها تعلیم دهد؛ احادیث پیغمبر را نمى‌توانست به مردم بگوید؛ حوزه درس و بیان معارف او تعطیل مى‌شد و از کمک به ایتام و مستمندان و فقرایى که در مدینه بودند، مى‌ماند. اینها هر کدام وظیفه‌اى بود که آن حضرت انجام مى‌داد. اما همه این وظایف را، فداى وظیفه مهمتر کرد.
آن تکلیف چیست؟ همان‌طور که فرمود، مبارزه با دستگاهى که منشأ فساد بود: «اُریدُ اَن اَمُرَ بالْمَعْروف وَاَنْهى‌ عَنِ الْمُنْکَر وَ اَسیرَ بِسیرة جَدّى.» یا آن‌چنان که در خطبه دیگرى در بین راه فرمود: «اَیهاالنّاس! اِنَّ رَسول‌اللَّه، صلّى‌اللَّه‌علیه‌وآله، قال مَنْ رأى‌ سُلطاناً جائراً مُسْتَحِلّاً لِحُرَمِ اللَّه، ناکِثاً لِعَهْداللَّه [تا آخر] فَلَمْ یُغَیِّر عَلَیْهِ بِفِعْلٍ و لا قَولٍ کانَ حَقاً عَلَى‌اللَّه اَنْ یَدخل یُدْخِلَهُ مُدْخِلَه.» یعنى اغاره یا تغییر، نسبت به سلطان ظلم و جور؛ قدرتى‌که فساد مى‌پراکند و دستگاهى که انسانها را به‌سمت نابودى و فناى مادّى و معنوى مى‌کشاند. این، دلیل حرکت حسین بن على علیه‌السّلام است که البته این را، مصداق امر به معروف و نهى از منکر هم دانسته‌اند؛ که در باب گرایش به تکلیف امر به معروف و نهى از منکر، به این نکات هم باید توجّه شود..

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
خادم الحسین (ع)
سرانجام نامه‌های کوفیان

سرانجام نامه‌های کوفیان

سرانجام نامه‌های کوفیان
کسانی که به امام حسین(ع) از کوفه نامه نوشتن و دعوت کردند، اسمهایشان را که نگاه کنید، اینهایی که نامه نوشتن خواص‌اند، نامه ها هم زیاد است، منتهی لحن نامه‌ها را که نگاه کنید معلوم می‌شود که در این خواصِ طرفدارِ حق، کدام‌ها جزء آن دسته‌ای هستند که حاضرند دینشان را قربانی دنیایشان بکنند، کدام کسانی هستند که حاضرند دنیایشان را قربانی دین بکنند و چون کسانی که حاضرند دینشان را قربانی دنیا بکنند بیشتر هستند، نتیجه شهادت مسلم بن عقیل در کوفه می‌شود و بعد هم از همان شهر کوفه‌ای که هجده هزار نفر آمدند با مسلم بن عقیل بیعت کردند، جمعیت بلند می‌شود می‌آید کربلا به جنگ امام حسین(ع). یعنی حرکت خواص به دنبال خود حرکت عوام را می‌آورد. ماجرای کوفه اینگونه است، نامه نوشتن به امام حسین(ع)، حضرت هم مسلم بن عقیل را فرستاد و گفت من ایشان را می‌فرستم اگر خبر داد به من که وضع خوب است، من هم خواهم آمد. گروه گروه مردم آمدند، همه اظهار ارادت کردند، فرماندار کوفه هم‌کسی بود به نام نعمان بن البشیر، آدم ضعیفی بود، آدم ملایمی بود، گفت تا کسی با من نجنگد من جنگ نمی‌کنم. مقابله نکرد با مسلم بن عقیل، مردم دیدند میدان باز است آمدند شروع کردند با حضرت بیعت کردند، دو سه تا از خواص باطل، طرفدار بنی امیه نامه نوشتند به یزید که اگر می‌خواهی کوفه را داشته باشی یک آدم حسابی بفرست اینجا، او هم عبیدالله بن زیاد را حکم داد که علاوه بر بصره کوفه را هم تحت حکومت تو قرار می‌دهم. عبیدالله بن زیاد از بصره یکسره تا کوفه تاخت. رسید به کوفه در حالی که شب بود عوام کوفه، مردم معمولی از همان قبیل عامی‌ها که قادر بر تحلیل نبودند، تا دیدند یک نفری با اسب و تجهیزات آمده، صورتش هم بسته، خیال کردند امام حسین(ع) است، رفتند گفتند السلام علیک یابن رسول الله، بنا می‌کنند به او سلام کردن و احترام کردن. صبر کنید ببینید کیست، او هم اعتنایی نکرد به مردم رفت به دارالعماره و خودشو معرفی کرد، رفت به داخل از همونجا شروع کرد مبارزه را با جریان مسلم بن عقیل، و اساس کار او عبارت بود، از اینکه طرفداران مسلم بن عقیل را با اشد فشار مورد تهدید و شکنجه قرار بدهد. کاری که کرد یک عده از همین خواص را فرستاد توی مردم که مردم را بترساند. برگردید پدرتان را در می‌آوردند، اینها یزیدن، اینها ابن زیادن، اینها بنی امیه هستند، اینها چه دارن، پول دارن، شمشیر دارن، تازیانه دارن، آخر شب وقت نماز عشا حضرت مسلم هیچ کس همراهش نبود و ابن زیاد رفت در مسجد کوفه پیغام داد همه باید نماز عشاشون رو بیایند مسجد کوفه با من به جماعت بخوانند، مسجد کوفه تاریخ می‌نویسد پر شد از جمعیت پشت سر ابن زیاد به نماز عشا. چرا اینجوری شد؟! بنده که نگاه می‌کنم می‌بینم همین خواصِ طرفدارِ حق مقصرند. یک حرکت بجا، یک وقت تاریخ را نجات می‌دهد. وقتی که عبیدالله ابن زیاد به رؤسای قبایل کوفه گفت برید مردم رو متفرق کنید از دور مسلم و اگر نروید پدرتان را در می‌آورم. چرا اینها قبول کردند از عبیدالله ابن زیاد؟! اینها که همه اموی نبودند، از شام نیامده بودند، بعضی از همین ها جزء نویسنده‌های نامه به امام حسین(ع) بودند. مثل شبعث ابن ربعی نامه به امام حسین(ع) نوشته بود و دعوت کرده بود خودش جزء کسانی است که وقتی که عبیدالله گفتش بروید مردم رو از دور مسلم متفرق کنید، این هم آمد مردم را از دور مسلم متفرق کرد اگر امثال شبعث ابن ربعی در یک لحظه حساس از خدا می‌ترسیدند به جای اینکه از ابن زیاد بترسند، تاریخ عوض می‌شد، تشخیص خواص در وقت لازم، گذشت خواص از دنیا در لحظه لازم، اقدام خواص برای خدا در لحظه لازم، اینهاست که تاریخ را نجات میدهد.
 پروردگارا مرگ ما را به شهادت در راه خودت قرار بده.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
خادم الحسین (ع)
نهضت حسینی ما

نهضت حسینی ما

نهضت حسینی ما
در دو فصل، امام(ره) مسأله‌ى نهضت را به مسأله‌ى عاشورا گره زدند: یکى در فصل اول نهضت - یعنى روزهاى محرّم سال 42 - که تریبون بیان مسایل نهضت، حسینیه‌ها و مجالس روضه‌خوانى و هیئات سینه‌زنى و روضه‌ى روضه‌خوانها و ذکر مصیبت گویندگان مذهبى شد و دیگرى، فصلِ آخر نهضت - یعنى محرّم سال 57 - بود که امام(ره) اعلام فرمودند: «ماه محرّم گرامى و بزرگ داشته بشود و مردم مجالس برپا کنند». ایشان، عنوان این ماه را ماه پیروزى خون بر شمشیر قرار دادند و مجدداً همان طوفان عظیم عمومى و مردمى به وجود آمد؛ یعنى ماجراى نهضت که روح و جهت حسینى داشت، با ماجراى ذکر مصیبت حسینى و یاد امام حسین(ع) گره خورد.
این، در مقام عمل بود. در مقام تبلیغ و واقع و ثبوت هم که مطلب روشن است. حرکت امام حسین(ع) براى اقامه‌ى حق و عدل بود: «انّما خرجت لطلب‌الاصلاح فى امّة جدّى ارید ان امر بالمعروف وانهى عن‌المنکر »در زیارت اربعین که یکى از بهترین زیارات است، مى‌خوانیم: «و منح‌النّصح و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من‌الجهالة و حیرةالضّلاله»
امام آثار و گفتار آن بزرگوار و نیز گفتارى که درباره‌ى آن بزرگوار از معصومین رسیده است، این مطلب را روشن مى‌کند که غرض، اقامه‌ى حق و عدل و دین خدا و ایجاد حاکمیت شریعت و برهم زدن بنیان ظلم و جور و طغیان بوده است. غرض، ادامه‌ى راه پیامبر اکرم(ص) و دیگر پیامبران بوده است که: «یا وارث ادم صفوةاللَّه یا وارث نوح نبىّ‌اللَّه ...» و معلوم است که پیامبران هم براى چه آمدند: «لیقوم‌النّاس بالقسط». اقامه‌ى قسط و حق و ایجاد حکومت و نظام اسلامى.
آنچه که نهضت ما را جهت مى‌داد و امروز هم باید بدهد، دقیقاً همان چیزى است که حسین‌بن على(علیه‌السّلام) در راه آن قیام کرد..

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
خادم الحسین (ع)
اصلاح کشور

اصلاح کشور

اصلاح کشور
اصلاحات، یا اصلاحات انقلابى و اسلامى و ایمانى است و همه مسؤولان کشور، همه مردم مؤمن و همه صاحب‌نظران با آن موافقند؛ یا اصلاحات، اصلاحات امریکایى است و همه مسؤولان کشور، همه مردم مؤمن و همه آحاد هوشیار ملت با آن مخالفند.
در زمینه اصلاح، دو جمله از امام حسین علیه‌السّلام نقل شده است. امام حسین علیه‌السّلام مى‌فرماید: «خرجت لطلب الاصلاح فى امّة جدّى».(21) او دنبال اصلاحات است و مى‌خواهد اصلاح به وجود آورد. یک جاى دیگر هم مى‌فرماید: «لنرى المعالم من دینک و نظهر الأصلاح فى بلادک»؛(22) مى‌خواهیم اصلاح در میان ملت اسلام و کشور اسلامى به وجود بیاید. این شعارِ امام حسین علیه‌السّلام است.
اصلاح چیست؟ اصلاح این است که هر نقطه خرابى، هر نقطه نارسایى و هر نقطه فاسدى، به یک نقطه صحیح تبدیل شود. انقلاب، خودش یک اصلاح بزرگ است. اگرچه در اصطلاحات سیاسى دنیا، «انقلاب» را در مقابل «اصلاح» قرار مى‌دهند، اما من با آن اصطلاح نمى‌خواهم حرف بزنم. من اصلاح با اصطلاح اسلامى را مطرح مى‌کنم. خود انقلاب، بزرگترین اصلاح است. تداوم اصلاحات، در ذات و هویّت انقلاب نهفته است. یک ملت انقلابى و هوشیار و شجاع، به طور دائم نگاه مى‌کند تا ببیند فسادهایى که از قبل در میان او مانده - فسادهایى که در طول زمان بر اثر غفلتها و سوء مدیریّتها و سوء تدبیرها و تجاوزها به وجود آمده - کدام است تا آنها را اصلاح کند. اشتباهات و خطاها کدام است، تا آنها را اصلاح کند. انقلاب که بدون اصلاح امکان ندارد. هیچ جامعه انسانى، بدون اصلاح امکان ندارد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
خادم الحسین (ع)
تکلیف بالاتر

تکلیف بالاتر

تکلیف بالاتر
بدیهى است که حسین بن على علیه‌السّلام، اگر در مدینه مى‌ماند و احکام الهى را در میان مردم تبلیغ و معارف اهل بیت(ع) رابیان مى‌کرد، عدّه‌اى را پرورش مى‌داد. اما وقتى براى انجام کارى به سمت عراق حرکت مى‌کرد، از همه این کارها باز مى‌ماند: نماز مردم را نمى‌توانست به آنها تعلیم دهد؛ احادیث پیغمبر(ص) را نمى‌توانست به مردم بگوید؛ حوزه درس و بیان معارف او تعطیل مى‌شد و از کمک به ایتام و مستمندان و فقرایى که در مدینه بودند، مى‌ماند. اینها هر کدام وظیفه‌اى بود که آن حضرت انجام مى‌داد. اما همه این وظایف را، فداى وظیفه مهمتر کرد. حتّى آنچنان که در زبان همه مبلّغین و گویندگان هست، زمان حجّ بیت‌اللَّه و در هنگامى که مردم براى حج مى‌رفتند، این، فداى آن تکلیف بالاتر شد.
آن تکلیف چیست؟ همان‌طور که فرمود، مبارزه با دستگاهى که منشأ فساد بود: «اُریدُ اَن اَمُرَ بالْمَعْروف وَاَنْهى‌عَنِ الْمُنْکَر وَ اَسیرَ بِسیرة جَدّى.» یا آن‌چنان که در خطبه دیگرى در بین راه فرمود: «اَیهاالنّاس! اِنَّ رَسول‌اللَّه، صلّى‌اللَّه‌علیه‌وآله، قال مَنْ رأى‌سُلطاناً جائراً مُسْتَحِلّاً لِحُرَمِ اللَّه، ناکِثاً لِعَهْداللَّه [تا آخر] فَلَمْ یُغَیِّر عَلَیْهِ بِفِعْلٍ و َلا قَولٍ کانَ حَقاً عَلَى‌اللَّه اَنْ یَدخل یُدْخِلَهُ مُدْخِلَه.» یعنى اغاره یا تغییر، نسبت به سلطان ظلم و جور؛ قدرتى‌که فساد مى‌پراکند و دستگاهى که انسانها را به‌سمت نابودى و فناى مادّى و معنوى مى‌کشاند. این، دلیل حرکت حسین بن على علیه‌السّلام است که البته این را، مصداق امر به معروف و نهى از منکر هم دانسته‌اند؛ که در باب گرایش به تکلیف امر به معروف و نهى از منکر، به این نکات هم باید توجّه شود. لذاست که براى تکلیف اهمّ، حرکت مى‌کند و تکالیف دیگر را - ولو مهم - فداى این تکلیف اهمّ مى‌کند.
هر زمانى، یک حرکت براى جامعه اسلامى متعیّن است. یک دشمن و یک جبهه خصم، جهان اسلام و مسلمین را تهدید مى‌کند. آن را باید شناخت. اگر در شناخت دشمن اشتباه کردیم، در جهتى که از آن جهت، اسلام و مسلمین خسارت مى‌بینند و به آنها حمله مى‌شود، دچار اشتباه شده‌ایم. خسارتى که پیدا خواهد شد، جبران‌ناپذیر است. فرصتهاى بزرگ از دست مى‌رود.
امروز با توجّه به تشکیل حکومت اسلامى و برافراشته شدن پرچم اسلام - چیزى که در طول تاریخ اسلام، بعد از صدرِ اوّل تا امروز سابقه ندارد - چنین امکانى در اختیار مسلمانان است. امروز ما دیگر حق نداریم در شناخت دشمن اشتباه کنیم..

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
خادم الحسین (ع)
امام عادل

امام عادل

امام عادل
در اسلام مردم یک رکن مشروعیتند، نه همه‌ى پایه‌ى مشروعیت. نظام سیاسى در اسلام علاوه بر رأى و خواست مردم، بر پایه‌ى اساسىِ دیگرى هم که تقوا و عدالت نامیده مى‌شود، استوار است. اگر کسى که براى حکومت انتخاب مى‌شود، از تقوا و عدالت برخوردار نبود، همه‌ى مردم هم که بر او اتّفاق کنند، از نظر اسلام این حکومت، حکومت نامشروعى است؛ اکثریت که هیچ. وقتى امام حسین علیه‌السّلام را در نامه‌اى که جزوِ سندهاى ماندگار تاریخ اسلام است به کوفه دعوت کردند، این‌طور مى‌نویسند: «و لامرى ما الامام الا الحاکم بالقسط»؛ حاکم در جامعه‌ى اسلامى و حکومت در جامعه‌ى اسلامى نیست، مگر آن‌که عاملِ به قسط باشد؛ حکم به قسط و عدالت کند. اگر حکم به عدالت نکرد، هر کس که او را نصب کرده و هر کس که او را انتخاب کرده، نامشروع است.
الحاکم بالقسط، الدائن لدین اللَّه»؛ باید راهِ دین خدا را بپیماید. در قرآن، در خطاب خداوند متعال به ابراهیم این نکته‌ى بسیار مهم آمده است که خداوند بعد از امتحانهاى فراوانى که از ابراهیم کرد و ایشان از کوره‌ى آزمایشهاى گوناگون بیرون آمد و خالص و خالصتر شد، گفت: «انّى جاعلک للناس اماما)»؛ من تو را پیشواى مردم قرار دادم. امام فقط به معناى پیشواى دینى و مسأله‌ى طهارت و غسل و وضو و نماز نیست؛ امام یعنى پیشواى دین و دنیا؛ راهبرِ مردم به سوى صلاح. این معناى امام در منطق شرایع دینى از اوّل تا امروز است. بعد ابراهیم عرض کرد: «و من ذریّتى»؛ اولاد و ذُرّیه‌ى من هم در این امامت نصیبى دارند؟ خداوند نفرمود دارند یا ندارند؛ بحث ذُرّیه نیست؛ ضابطه داد. «قال لا ینال عهدى الظالمین»؛ فرمان و دستور و حکم امامت از سوى من به ستمگران و ظالمان نمى‌رسد؛ باید عادل باشد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
خادم الحسین (ع)
تا پای شهادت

تا پای شهادت

تا پای شهادت
امامت یعنى پیشوایىِ قافله دین و دنیا. در قافله‌اى که همه به یک سمت و هدف والا در حرکتند، یک نفر بقیه را راهنمایى مى‌کند و اگر کسى گم شود، دست او را مى‌گیرد و برمى‌گرداند؛ اگر کسى خسته شود، او را به ادامه راه تشویق مى‌کند؛ اگر کسى پایش مجروح شود، پاى او را مى‌بندد و کمک معنوى و مادّى به همه مى‌رساند. این در اصطلاح اسلامى اسمش امام - امام هدایت - است و سلطنت نقطه مقابل این است. سلطنتِ به معناى پادشاهىِ موروثى، فقط یک نوعِ از سلطنت است. لذا بعضى سلاطین در دنیا هستند که اسمشان سلطان نیست، اما باطنشان تسلّط و زورگویى بر انسانهاست.
این‌که رئیس جمهور یک دولتى - که در همه زمانها، دولتهاى مستکبر بوده‌اند و امروز مظهر آن، امریکاست - به خود حق بدهد که بدون هیچ استحقاق اخلاقى، علمى و حقوقى، منافع خود و کمپانیهاى پشتیبان خود را بر منافع میلیونها انسان ترجیح دهد و براى ملتهاى دنیا تکلیف معیّن کند، این سلطنت است؛ حالا اسمش سلطان باشد یا نباشد.
 
در دوران امام حسین علیه‌السّلام امامت اسلامى را به چنین چیزى تبدیل کرده بودند: «یعمل فى عباداللَّه بالاثم والعدوان». امام حسین علیه‌السّلام در مقابل چنین وضعیتى مبارزه مى‌کرد. مبارزه او بیان کردن، روشنگرى، هدایت و مشخّص کردن مرز بین حقّ و باطل - چه در زمان یزید و چه قبل از او - بود؛ منتها آنچه در زمان یزید پیش آمد و اضافه شد، این بود که آن پیشواى ظلم و گمراهى و ضلالت، توقّع داشت که این امام هدایت پاى حکومت او را امضاء کند؛
اگر چنین توقّع بى‌جا و ابلهانه‌اى از سوى حکومت یزید نمى‌شد، ممکن بود امام حسین همچون زمان معاویه و ائمّه بزرگوارِ بعد از خود، پرچم هدایت را برمى‌افراشت؛ مردم را ارشاد و هدایت مى‌کرد و حقایق را مى‌گفت. منتها او بر اثر جهالت و تکبّر و دورى از همه فضایل و معنویات انسانى یک قدم بالاتر گذاشت و توقع کرد که امام حسین علیه‌السّلام پاى این سیه‌نامه تبدیل امامت اسلامى به سلطنت طاغوتى را امضاء کند؛ یعنى بیعت کند. امام حسین فرمود «مثلى لا یبایع مثله»؛ حسین(ع) چنین امضایى نمى‌کند. امام حسین علیه‌السّلام باید تا ابد به عنوان پرچم حق باقى بماند؛ پرچم حق نمى‌تواند در صف باطل قرار گیرد و رنگ باطل بپذیرد. این بود که امام حسین علیه‌السّلام فرمود: «هیهات منّا الذّلّة»
یک وقت کسى حرفى را مى‌زند، حرف را زده و مقصود را گفته است، اما پاى آن حرف نمى‌ایستد و عقب‌نشینى مى‌کند؛ این دیگر نمى‌تواند افتخار کند. افتخار متعلّق به آن انسان، ملت و جماعتى است که پاى حرفشان بایستند و نگذارند پرچمى را که آنها بلند کرده‌اند، توفانها از بین ببرد و بخواباند. امام حسین علیه‌السّلام این پرچم را محکم نگه داشت و تا پاى شهادتِ عزیزان و اسارتِ حرم شریفش ایستاد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
خادم الحسین (ع)